دومين اردوي هيماليا نوردي استان زنجان به قله دماوند:
كوله پشتي ها را به جعبه اتوبوس زده وحركت مي كنيم در راه درباره ي جاده صحبت
مي كنيم كه آيا جاده باز خواهد بود؟ آيا اتوبوس تا دوراهي خواهد رفت؟ بلخره
اتوبوس ما را در دو راهي پياده مي كند بعد از جمع و جور كردن وسايل وگرفتن چند
عكسي ساعت 40/1 به طرف حسينيه حركت مي كنيم يكي از بچه هاي گروه
اورست كفش خود رادر زنجان جا گذاشته كه تصميم به برگشت اين خانم مي شوند
همگي ناراحت از اين كه نميتواند صعود كند بلاخره كفش تك پوش تراكينك يكي از
بچه ها را پوشيده تا حسينه با ما مي آيد ساعت 45/4 دقيقه بعد از ظهر به حسينيه
مي رسيم بچه ها در اتاق هاي حسينيه تقسيم مي شوند وبعضي از نفرات
چادرهايشان را جلوي حسينيه برپا مي كنندهوا تاريك شده و هواي سردي ما را
پذيرايي مي كند ولي تمام ستاره ها ديده مي شود هيچ خبري از ابرديده نمي شود
فردا صبح ساعت 5 صبح بيدار شده وبعد از خوردن صبحانه ساعت 30/6 به طرف
قرارگاه سوم حركت مي كنيم در راه بوديم كه يكي از خانم ها به پايين بر مي گردد
علت اين برگشت سرگيجه و بي حالي (سمانه نجفي) وشوق خانم(مينا بهرامي) كه
كفش يادش رفته بود را فرا مي گيرد كفش ها را عوض كرده وبه راه مي افتد.به طرف
پناهگاه نگاه مي كنم هواي خوبي در پيش نداريم بالا كاملاً ابري است كه اين بار
دماوند در نظر دارد از ما پذيرايي مفصلي بكند تيم خيلي منظم در حال صعود است
نزديكهاي پناهگاه است كه باد وبرف ما را فرا مي گيرد چند تا از بچه ها به پناهگاه
رفته تا كوله ها را بگذارند وبرگردند تا به بچه هاي ديگر كمك كنند ساعت 45/1 دقيقه
است كه به بارگاه سوم مي رسيم لباسهايم راعوض كرده ولباس خشك مي پوشم
بعد از خوردن نهار و كمي استراحت سرپرست برنامه مرا نزد خود دعوت مي كند تا
برايشان رقص آذربيجان اجرا بكنم با كف دوستان مي رقصم بعد ازكمي دوست خود
محسن سعيد زاده را دعوت به رقص مي كنم در ارتفاع 4300 متري با كفش دو پوش
همچنان مي رقصيم.
هوا همچنان طوفاني است امشب در پناهگاه ميخوابيم. در خوا ب عميقي بودم كه
‹‹خشم شب›› زنگ خورد زود از كسيه خواب خود بيرون زده و وسايل صعود را آماده
مي كنم وسايل اضافي را در يك كيسه ريخته ودر كنار كيسه خوابم ميگذارم پنجمين
نفري بودم كه در بيرون پناهگاه در آن طوفان آماده بودم بعداز لحظاتي دوستان با صبر
به بيرون مي آمدند و ما در ان طوفان ايستاده بوديم به خود ميگفتم كه وضعيت صعود
در اين شرايط آب وهوايي ممكن نيست به هر حال ما آماده بوديم براي صعود بعد از
نگاه كردن به وسايل كرامپون،فلاسك،و... مارا هدايت به داخل پناهگاه كردن كه اسم
نفرات به ترتيب نوشته مي شد.
هيچكس لباسهاي خود را در نمي آورد منتظر خشم دومي بودند كه مربيا با صميمانه
مي گفتند كه خشم ديگري در راه نيست لباسهايتان را در آورده و بخوابيد بعد از يك
ساعتي من وسايل خود را در آوردم ودر خواب راحتي فرو رفتم ساعت 6 صبح است
من از خواب سير شده ونگاهي به بيرون كردم هوا بدتر از ديروز است طوري كه
نميتوان چشم را باز كرد تماس بيسيم آقاي نجاريان با افشاريان براين بود كه هرچه
سريعتر در موقعيت خوب به پايين برگرديد. افشاريان نفراتي را به پايين فرستاد تا از
وضعيت راه با خبر شود بعد از برگشت نفرات نظر خوبي براي برگشت به پايين نبود .
واز طرفي پيام آقاي نجاريان برگشت به پايين بودخوشبختانه بعد از لحظاتي تصميم
فرود به پايين گرفته شد وقتي با عينك طوفان به بيرون رفتم در لحظه ي اول شيشه
ي عينكم بخار شد و مجبور شدم تا پايين بدون عينك بروم ابروها وپلك هايم يخ زده
است با بخار دهانم يخ ها را آب مي كردم به خود مي گفتم نكنه چشمم يخ بزند
شدت بخار را بيشتر مي كردم صورتم مخلوتي ازآب ويخ است .بلاخره حسينيه ديده
مي شد ساعت10/2 دقيقه است كه به حسينيه رسيديم بعد از كمي استراحت
ساعت 15/3 به طرف جاده حركت مي كنيم ساعت 15/4 است به جاده رسيده ايم
وبرف شروع به باريدن كرده است جاده تا پلور حدوداً 8 كيلومتر وتا رينه 2 كيلومتر مي
باشد . جاده را به سمت پلور ترك مي كنيم چند پيچي را گذرانده بوديم كه از دور
دست چند نفر با ماشين ديده مي شوند آقاي نجاريان ودوستانشان هستند از بيسيم
مسيري را براي صعود به ما نشان مي دهد كه برف زيادي دارد راهي آن مسير شده
و برف كوبي ميكنيم آنقدر برف وجود داشت كه من نمي توانستم از آن بيرون بيايم بعد
از تلاش زياد خودم را پيش نجاريان ودوستان رسانده و به دنبال تيم راهي ادامه جاده
مي شويم راهي طولاني است پر از برف و يخ انكارجاده تمام شدني نيست،بعد از
پياده روي زياد مثل اينكه كم مانده چراغ هاي شهراز دور دست خودشان را نشان مي
دهند ساعت 8 است به پناهگاه پلور ميرسيم بعد از رسيدن نجاريان وهمكاران كوله
ها را وزن مي كنند كوله من 18 كيلو بود وسايل ها را تست مي كرده ونمره ميداد
بعد ازاتمام ساعت 11 شب كلاس تجهيزات راديويي بيسيم را استاد شكري برايمان
توضيح مي دهند وبعد از اتمام، بعضي ها فوتبال،پينك پنك،وما هم وسطي بازي مي
كرديم كه آقاي نجاريا ن از ما عكس ميگيرند و آقاي لطفي داور وسطي ها است
ساعت 3 بامداد كارمان به اتمام مي رسد فردا ساعت 6 صبح بيدار شده و ورزش
صبحگاهي كرده وساعت 30/8 صبح آقاي نجاريان كلاس آموزش امداد نجات وبسگت
كردن را برايمان آموزش مي دهد وبعد از آن به توصيه هاي مربان كوش داده و وسايل
را به جعبه اتوبوس زده وراهي زنجان مي شويم.
‹‹ازكساني كه ما را در اين صعود ياري كرده اند تشكر وقدر داني مي كنم.››


